لینک کانال آقای مرادی مراغه ای: https://t.me/joinchat/AAAAAD87nVP8Vn5r2e_2VA روبرت‌ میشل‌، جامعه‌شناس‌ آلمانی‌ در بحث‌ جالبی‌ درباره‌ احزاب ‌اقتدارگرا، روشن میکند که‌ چطور حزبی‌ که‌ برای‌ یک‌ هدف‌ مشخص‌ به‌ وجود می‌آید، بعدها که‌ حزب‌ شکل‌ می‌گیرد، خود حزب‌ و بقای آن هدف‌ می‌شود و هدف‌ اصلی‌ از بین‌ می‌رود تا آنجا که‌ حزب حتی‌ اعضای‌ خودش‌ را هم‌ قربانی‌ می‌کند(احزاب سیاسی، نوشته روبرت میشل...ص18) هنگامی‌ که‌ رهبران‌ در داخل‌ سازمان‌ با خطری‌ روبرو شوند که‌ اقتدار آنان‌ را مورد تهدید قرار دهد رفتاری‌ به‌ غایت ‌مهاجمانه‌ پیدا می‌کنند و تردیدی‌ در زیر پا نهادن‌ بسیاری‌ از حقوق ‌دمکراتیک‌ به‌ خود راه‌ نمی‌دهند در اینجا کوچکترین نقد و چون‌ و چرایی ‌درباره‌ حقانیت‌ حزب‌ به منزله خیانت و یاری رساندن ‌به‌ دشمنان‌ تلقی میگردد!(همان، صص21-22.) در یک سازمان مخفى چریکى که خشونت و کشتن و کشته شدن هر لحظه در کمین آن نشسته چگونه میتوان انتظار رعایت نقطه نظرات دیگران و چون و چرای منتقدان را داشت؟ نگاهی‌ به‌ تصفیه‌ها و ترور اعضایی‌ از سازمان فدایی‌ که‌ می‌خواستند از صفوف‌ فداییان‌ خارج‌ شوند، از مصداق‌های‌ بارز ادعای‌ فوق‌ است‌ که‌ در دوره‌ مخصوصاً رهبری‌ حمید اشرف‌ بر سازمان‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. زیستن در میان امواج خشونت رژیم سرکوبگر از یک طرف و دایره بسته حزبی از طرف دیگر، حساسیت انسان را نسبت به خشونت از میان میبرد و دنیا را به دو طیف خیر و شر مطلق و سیاه و سفید بدل میکند. بنابراین،‌ خواه‌ ناخواه‌ تصفیه‌های‌ خونین‌ درون‌ گروهی‌ به امری اجتناب ناپذیر بدل میگردد. به‌ محض‌ اینکه‌ احساس‌ می‌گردد عضوی‌ پا سست‌ کرده‌ و درصدد خروج‌ از سازمان‌ برآمده‌، سوءظن‌ لو دادن‌ بقیه‌ و در نتیجه حذف‌ فیزیکی‌، اولین‌تصمیمی‌ است‌ که‌ به‌ ذهن‌ها خطور می‌کند. شاید نگاهی‌ گذرا به‌ این‌تصفیه ‌ها خالی از ‌فایده‌ نباشد؛ علی‌ میرزا جعفرالله‌ و جواد سعیدی‌ به‌ دستور تقی‌ شهرام‌ کشته ‌شدند(بنگرید به : ایرانشهر، شماره 18، سوم مرداد 1359)براساس منابع غیرقابل انکار،دست کم شش نفر در تصفیه های درون حزبی فداییان کشته شده اند به عنوان مثال در مورد کشتن ابراهیم نوشیروان پور چنین آمده است:«برخوردهای‌ ناصادقانه‌ یکی‌ از رفقا چه‌ در طول‌ زندگی‌ چریکی‌ و چه‌ در رفتن‌ بی‌خبرش‌، رفقا را سخت‌ آزرده‌ کرده‌ بود، مدتی‌ بعد رفقا ردش‌ را می‌گیرند و متوجه‌ می‌شوند با اسم‌ جعلی‌ در شرکتی‌ کار می‌کند، و او را ترور می‌کنند(مجله آرش، شماره 79،مورخه آبان1380)و یا«دو رفیق‌ دیگر پس‌ از اینکه‌ مخفی‌ می‌شوند از خود ضعف ‌نشان‌ می‌دهند و در حالی‌ که‌ اطلاعات‌ وسیعی‌ داشتند می‌خواستند کناره‌گیری‌ کنند و... عدم‌ رعایت‌ اکید مسائل‌ و دستورات‌ امنیتی‌ از جانب‌ آنها شک‌ و تردید رفقایی‌ که‌ با آنها در ارتباط‌ بودند ایجاد می‌کند... و رفقا تصمیم‌ می‌گیرند دو رفیق‌ را ترور کنند(همان منبع)حمید اشرف در مورد لزوم کشتن اورانوس پورحسن مینویسد:«فرد دومی...خانه تیمی را بی خبر ترک کرد و رفت...پس از این جریان از طرف رفیق قاسم پیشنهاد شد که تیمی برای اعدام این فرد تشکیل شود و به تبریز برود و یقۀ این خائن را بگیرد و حکم را در موردش اجرا کند(جمع بندی سه ساله. نوشته حمید اشرف١٣۵۴.ص34) البته برخی از نویسندگان مانند دکتر پیمان وهاب زاده معتقدند که مسئله تصفیه افراد در دوره رهبری مسعود احمدزاده وجود نداشته و در زمان رهبری حمید اشرف اتفاق افتاد که به نظر صحیح نمی آید اشتباه دکتر پیمان وهاب زاده در این است که او چنین خشونتهایی را در حد تفاوتهای فردی افراد تقلیل می دهد در حالیکه نمی داند که چنین ترورها و خشونتها از ذات و سرشت چنان احزابی بر می آید که مشی مسلحانه و زیرزمینی را برمی گزینند و این تنها مختص به احزاب مسلحانه ایران نبوده است او اعدام آریستیدو بدست خود چه گوارا را فراموش کرده که گمان می رفت میخواهد افراد گروه را ترک کند...! کاراکتر ایوان‌ ایوانف‌، در رمان‌ «تسخیرشدگان‌» داستایوفسکی‌ بی شباهت به اعدام افراد درون حزبی فداییان نیست ایوان‌ ایوانف‌ در فکر ترک‌ کردن‌ انجمنی‌ سرّی‌ بود که ‌اعضای‌ انجمن‌ از وحشت‌ فاش‌ کردن‌ اسرار محفلشان‌، وی‌ را به‌ قتل ‌میرسانند! گروههای مسلحانه و زیرزمینی به مرور زمان برای بقای خود مجبور به انتخاب انضباط سفت و سخت و شیوه های خشن در بین افراد خود هستند و دیر یا زود برخورد و تصفیه افراد خاطی حتی منتقد به یک رویه و در نتیجه به یک قانون مبدل میگردد! چنین جنایتی محصول آن نوع مبارزه و آن موقعیت انضمامی است بجای آنکه آن نوع مبارزه نقد شود افراد نقد میگردند!

سه شنبه 29 خرداد 1397
بؤلوملر : تاریخ,